پخش زنده
دانلود اپلیکیشن اندروید دانلود اپلیکیشن اندروید
English عربي

ایرانگردی

شکر خدا را که در پناه حسینیم؛ عالم از این خوب‌تر پناه ندارد

 

صبح روز سوم شعبان سال چهارم هجری، شهر مدینه با قدوم کودک نورسیده‌ای مزین شد که در خانه‌ی فاطمه (سلام الله علیها) و علی (علیه السّلام) چشم به جهان گشود و بعدها به سیّد الشهداء ملقّب شد.

وی سومین امام از اهل بیت طاهرین و دومین نواده رسول خدا (ص) و یکی از دو سرور جوانان اهل بهشت و دو گل خوشبوی محمد مصطفی (ص) است. کنیه آن حضرت ابا عبد الله و القاب ایشان الرشید، الوفی، الطیب، السید، الزکی، المبارک، التابع لمرضاة الله، الدلیل علی ذات الله، و السبط، است.

امام حسین (ع)از زمان شهادت برادرش امام حسن مجتبی {ع} در صفر سال 50 هجری تا محرم سال 61 هجری  به مدت 10 سال امامت کرد.

تاریخ ادبیات فارسی شاهد سرودن اشعار زیادی به مناسبت ولادت حضرت اباعبدالحسین (ع)بوده است که نمونه ای از آن را می خوانیم: 

لال بودم مرا زبان دادند
منِ اُفتاده را تَوان دادند

زیرِ خورشیدِ گرمِ روزِ اَلَست
مانده بودم که سایِبان دادند

اِزدحامی عجیب بود، امّا به من از آن همه مکان دادند

خواستند کارِ عشق را بینند
حال و روزِ مرا نشان دادند

*
نه که مجنون نه مثلِ فرهادم
خوش به حالم حسین آبادم
*
اوّلِ عشق شورِ شیرین است
بعد از آن روزگار غمگین است

تا که عاشق شدم همه گفتند
رویِ پیشانی‌ات چرا چین است؟

روزِ اوّل که دیدَمَش گفتم
آنکه روزَم سیَه کُنَد این است

جگرم را هر آنکه دید گریست
گفت: این داغ ارثِ یاسین است

حا و سین و یا و نون مرا دریاب
که سَرَم رویِ شانه سنگین است
*
حا و سین و یا و نون مرا کُشته
شُکرِ حق این جنون مرا کُشته
*
روزِ اوّل که دید آبم کرد
بعد از آن ساخت و خرابم کرد

به همین فکر می‌کنم هر روز
عاقبت عشق انتخابم کرد

هیچ کس رویِ من حساب نکرد
شُکرِ حق مادرت حسابم کرد

تو خودت آمدی پِی‌اَم وَرنهَ
هر دری رفته‌ام جوابم کرد

از دعاهایِ مادرم بودم
تا نگاهِ تو مستجابم کرد
*
حق بده بر دلم که در بند است
اوّلین عاشقت خداوند است
*
از جمالت بهار میریزد
از جلالت وَقار میریزد

حرف اصلاً نداری و از هر
خُطبه‌ات اعتبار میریزد

لحظه‌هایی که تیغ می‌گیری
عرقِ ذوالفقار میریزد

چقدر سر به زیرِ هر قَدَمَت
لحظه‌هایِ شِکار میریزد

چشمِ زینب به گیسویَت حیران
چه خوش این آبشار میریزد
*
شبِ پروانه است، بسم اله
هرکه دیوانه است، بسم اله
*
با تو این آسمان نگین دارد
که خدا با تو هَمنشین دارد

تو علی هستی و علی با تو
دستِ حق را در آستین دارد

تو علی هستی و علی وقتی‌
می‌زَنَد تیغ آفرین دارد

تو علی هستی و علی یعنی
از رَجَز خوانی‌اش زمین دارد

میزند چرخ گِردِ خود هر روز
که علی ضَربِ آتشین دارد

نام تو فاطمی است هم علوی
که هم آن دارد و هم این دارد
*
فاطمه هم حسین می‌خواند
زیرِ دِینِ کسی نمی‌ماند
*
در دلم دردِ بی شُماری هست
چند وقتی است روزگاری هست

قسمتم نیست کربلا بروم
این چه غم؟ این چه انتظاری هست؟

پلکهایم به کار می‌آید
به ضریحِ نو اَت غباری هست

سنگ فرشِ حرم بگو، آیا؟
قسمتم از تو یک مزاری هست؟

سفره‌ات گرم می‌کنم بَلَدم
خوشیِ من همین نداری هست
*
تو‌که می‌خواستی مرا بکُشی
کاش می‌شد به کربلا بکُشی
*

شعر از حسن لطفی

ه خ/

 

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید